حمزه پور ------ بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ
[sc:Comment_Author][sc:Comment_Text]
تاریخ : دو شنبه 9 آذر 1393
نویسنده : مرتضی حمزه پور

بابام می گه مرد باس جنم داشته باشه , رگ داشته باشه بعضی وقتی بهش بر بخوره , سیب زمینی نباشه ...

خدمت دکتر نیکنام عرض کنم که این مطلب به خاطر رفع ابهام مطلب قبلی"از دیو و دد ملولم ..." نوشته شده است.

من و جناب مفیدی در کلاس رو باز کردیم , با استرسی توام با بی خیاری وارد کلاس شدیم . لازم به گفتن نبود خودمون می دونستیم یک ربع دیر کرده بودیم! جناب دکتر یه نگاهی به ما انداخت گفت دیر نیاید , منظورش این بود که اگه می خواید دیر بکنید کلا نیاید سر کلاس.

تو دلم به حرف دکتر محترم کلاس خندیدم گفتم بنده خدا فکر می کنه اگه دیر بیایم از قافله علم بشریت عقب می افتیم , تو دلم داشتم با خودم گفت گو می کردم :

آخر دکتر دلبندم , من همون کسی هستم که اگه استاد موسی پور تو کلاس رام نده , حاظرم یک ساعت سرپا از پشت در کلاس به حرفاش گوش بدم, و از تماشای روی ماه و کله بی موی نورانی و پر مغزش فقط به قدری که میشه از داخل سوراخ در دید بسنده کنم, نه باهاش درس دارم , نه بده کارشم !

آقا جون استاد آن است که خود ببوید , نه آنکه مدیر گروه بگوید.

دکتری که استاد باشه بوش می پیچه تا هف تا کوچه ....

_به خودم که اومدم , دکتر عینکی پی بحث قبل از ورود ما رو گرفت و شروع کرد به حرف های نه چندان علمی و بیشتر خاله زنک ! چون اگر بخواهیم به هر حرفی که از دهان اساتید دانشگاه بدر می شود بگویم علم که تن خیلی ها تو گور می لرزد.

آره دکتر اینطوری ادامه داد : با لحن خیلی بد و تحقیر آمیزی گفت : مادرم به من مفاهیم بدی رو یاد داد، یه بار وقتی بچه بودم از مدرسه که اومد و در خونمون رو با لگد (عینهو..) باز کردم , دیدم مثل همیشه غذای بی طعم و بی عطر و بی مزه تاسکباب رو درست کرده ، داد زدم سرش ، آخه این چه کوفتیه که پختی چرا آشپزی یاد نمی گیری، اه اه اه ... فرداش دوباره از مدرسه اومدم و متوجه شدم دست پخت مادرم عوض شده ! ماددرررر (با نفرت این کلمه مقدس را ادا کنید تا دقیقا شکل دکتر ما شوید) مادرررر من به من یاد داد اگه من داد بزنم شرایط و دست پختش عوض می شه, سی سال بعد وقتی زنم غذای بدی درست کرده بود طبق الگویی که از مادرم یاد گرفته بودم , برای عوض شدن دست پخت خانمم , سرش داد زدم! نتیجه معکوس داد و زنم تا دو هفته هیچ غذایی نپخت. این بود مادررررای ما....

دیگه تاب ندارم آمپرم رفته رو ده هزار .... الانه که یا باید جواب این خزعبلات رو بدم یا سکته کنم از دست این بی شرم , که حقوق می گیره بیاد اینجا تا این اراجیف رو بگه انگار از روانشناسی فقط قانون سگ پاولوف رو یاد گرفته ... یک نفس عمیق کشیدم , به خودم مسلط شدم ، دستم رو بلند کردم و با لبخن ملیحی  گفتم استاد می تونم یه نکته ای بگم!

وای انگار زلزله شد دستاش رو گذاشت رو سرش و با اشاره به من گفت:

اه اه اه بازم اومد دری وری بگه !!! اصلا اگه می دونستم تو میای این بحث رو شروع نمی کردم!

گفتم استاد فقط می خوام نظرم رو بگم، یعنی حرفم نزنم!

دکتر برگشت گفت: زیپ دهنت رو بکش , لال , حرف نزن!

من که اصلا انتظار همچین صحنه ای رو نداشتم انگار آب یخ ریختن سرم , تقریبا با یه نجوایی که دکتر هم شنید گفتم, خیلی ممنون فنون روش های تدریس پیشرفته رو هم از شما یاد گرفتیم!!!

با شنیدن این حرف , دکتر که دید حرفی برای گفتن نداره با شدت عصبانیت گفت , من دیگه درس نمی دم!!! رفت به سمت کیفش , حس کردم می خواد از کلاس بیرون بره , و شایدم اگه بیشتر بحث کش پیدا کنه , ممکنه کلماتی نثار من کنه که در شان من نیست , شاید به خودم تو اون لحظه افتخار کردم که یک استاد بزرگ در برابر حرف های منطقی من کم آورده و شاید شیطان درونم می گفته بحث رو ادامه بده , پشت استاد رو بزن زمین , بزار خودش , حرفای یک ترم گذشته ی خودش رو زیر سوال ببره و خودش , خودش رو له کنه!!!

ولی یهو به خودم اومد , ناراحت شدم که چرا این استاد محترم این حرف ها رو تو کلاس زد , قطعا خجالت زده شده پیش خودش , از خودم خجالت کشیدم , چرا این کارو کردم . با خودم گفتم درست نیست که استاد بره بیرون ، چون غرورش بیشتر از من میشکست! سریع پاشدم و گفتم نه استاد ، درست نیست که شما برید من میرم بیرون , از شما و بچه های کلاس عذر می خوام ....

گفت برو درس رو حذف کن ! من ازت امتحان نمی گیرم!

من از آن کلاس گذشتم ، به چه حالی

با دلی پر از حرف حق که نگفته بودم

با دلی غمناک به خاطر عصبانی شدن کسی که ریش سفید است و احترامش بر من واجب بود

از اینکه به من توهین کرده بود ناراحت نبودم و حتی ذره ای بهش فکر نمی کردم چرا که "چوب معلم گله هر کی نخورده خله" ناراحتیم از این جهت بود که برای اون دکتر بالاخره من احترام زیادی قائل بودم و دوست نداشتم در ذهن بچه ها با این رفتار بد و زننده , خاطره ای بد به جا بمونه  آخه به قول یارو "میرن آدما , از اونا فقط خاطره هاشون ..."

زدیم بیرون از کلاس و کلی حرف موند تو دلم :

آخه استاد محترم, اون مثال پاولوفی که راجع به آشپزی و مادرتون و همسرتون مثال زدید , بخدا در حد همون سک پاوولوف صادقه نه بیشتر ! چرا تعمیم ناروا میدید , پس انسانیت چی می شه ؟

استادی که دو ترمه تو کلاس فحش می دید و ناسزا می گید تا محبت به همنوع رو یاد بدید به , من اذیت میشم وقتی شما دکتر دنیادیده برمیگردید به پدر و مادر خودتون علنن توهین می کنید , این رفتار شما با قانون های روانشناسی جور در نمیاد که میگه در سرنوشت ما , دنبال مقصر نگردید که علت هر چیزی در خود ماست .

آخه دکتر عزیز چرا گفتید مادر شما از روی فهم کم به شما الگوی بدی یاد داده ؟؟؟؟ مشکل از شماست . مادرتون نمی خواست به شما الگوی درخواست رو یاد بده ,می خواست به شما محبت رو یاد بده , می خواست بگه هرچند شما سر اون داد زدید و به اون ناسزا گفتید , ولی اون مادر  میخواست مهربانی و انسانیت رو به شما یاد بده "خواجه عبداله انصاری می گه , جواب بدی را با بدی دادن کار سگان است" مادر شما رفتار اشتباه شما رو ندید می گرفت و حرف دل شما رو از تو رفتارتون می خوند و اجرا می کرد, باید افسوس به حال همسرتون بخورید که فهم و درک متقابل نداشته که حرف دل شما رو بخونه , می شه اینجوری هم به قضیه نگاه کرد که مادرتون درک بالایی داشتند از انسانیت درست برعکس همسرتون.

چرا زورم نیاد چرا عصبانی نشم

وقتی بچه های از راه های دور و نزدیک وقتی با قبول هزار خطر راهی دانشگاه می شند که علم بیاموزند , همون چیزی که جناب صادق ع گفتن نور است , گاهی چیزی در حد یک مشت حرف مفت و کوچه بازاری و بی پایه و اساس تحویل میگیرن!!

اصلا گیرم بچه های کلاس هم از این اوضاع دلگیر نباشند , شاید بهایی که برای حضور در اینجا پرداخت می کنند در حد کرایه اتوبوس , قطار و ... باشه که  ناچیزه و تلف شدنش براشون ارزش نداره , برای منی که بهایی که پرداخت می کنم خیلی زیاده ، خیلی بیشتر از اون چیزی که فکر می کنید , خیلی سخته که مفت از چنگم بره ...

باز خدا پدر مادر برخی از اساتید رو که برای خودشون و کلاسشون احترام قائلن بیامرزه که باعث می شه من به مرز جنون نرسم.



|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موضوعات مرتبط: روزنگار 7 , ,
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
بهمن ابادی در تاریخ : 1393/9/11/2 - - گفته است :

سلام
من در مورد این که استاد مورد نظرتون اهل پرسش وپاسخ نیست ، بعضی وقت ها رفتارشون در شان یک استاد نیست واین که انصافا غیر منصفانه شما را مجبور به ترک کلاس کرد به شما حق می دهم
تا اندازه ای که اگر استاد دیگری بود شاید لازم بود سایربچه ها هم کلاس را ترک کنند
اما بهتر ه ما که اول راهیم یه چیز خیلی مهم را فراموش نکنیم
این که ما از ایشان خیلی چیز ها یاد گرفتیم "حتی احترام به دانشجو"
وطبق فرمایش امام علی (ع) هرکس کلمه ای به من بیاموزد مرا بنده ی خویش کرده
وبالاخره این که هر کس خوبی هایی داره که باید ازش یاد گرفت وبدی هایی داره که باید باهاش مدارا کرد واین هردو برای به کمال رسیدن ما لازمه
موفق باشید


پاسخ:اول علیک سلام دوما من منکر خوبی هایی که استاد محترم دارن نیستم. و هرجا از ایشون یک حرف که نورانیت داشته (به مثابه آنچه که خداوند می فرماید العلم و نور) هم لذت بردم و هم بیان کردم. سوم اینکه فرمودید (اگر استاد دیگری بود شاید لازم بود سایربچه ها هم کلاس را ترک کنند) نشان دهنده ی غیرت شماست. در پاسخ به این پیام شما نظرسنجی و پست بعدی را قرار می دهم.


<-CommentGAvator->
بماند در تاریخ : 1393/9/10/1 - - گفته است :
بنظر من اصلا درست نیست که اینجوری به یه استاد حمله ور بشیم وبا الفاضی مثل(عینهو....،خزعبلات،از دست این بی شرم،فهم کم استاد،درک پایین همسرشون،)ایشون رو مورد خطاب قرار بدهیم،اقا فحش میده به پدر ومادرش به ما چه،در ضمن اگه احترام ریش سفیدشو نگه میداشتین اصلا این حرفا رو نمیزدین وبا همون تعبیر خودتون از این رفتار استاد قضیه رو تموم میکردین

<-CommentGAvator->
مفید در تاریخ : 1393/9/10/errooz - - گفته است :
عزیزم هرچی بگی حق داری.واقعا جواب سوالات را کوچه بازاری میده.
شاید در توانش نیست کلاس را به صورت ‍سوال وجواب اداره کنه(چالش ایجاد کنه)به نظر میرسه باید مدارا کرد
اما این وسط دانشجویی که به قصدچیزفهمیدن اومده واقعا تلف میشه!!!!نمی دانم غصه احترام استاد را باید خورد یاتلف شدن دانشجو


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

دریافت کد نوای مذهبی
دانلود این نوا

/
کلاس تحقیقات کیفی